زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها با برادر
خواهر شدن یعنی، بلا بر جان خریدن از کـودکـی نــازِ بــرادر را کـشـیـدن خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن خواهر شدن یـعـنی مـدیـنه تـا کـنارت با پای دل صحرا به صحرا را دویدن خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن قـطره به قـطره پایِ دیـدارت چکـیدن خواهر شدن یعنی زهجران پیر گشتن در کمتر از یک سال دور از تو خمیدن مشـتـاق دیـدارم رضـا جـانـم کجـایـی قــم شـد مـسـیــرِ آخـرم الـحــمــد لـلـه زخـمـی نـشـد بـال و پــرم الـحـمـد لله قـم احـتـرامـم حـفـظ کـرده تا که دیـده مـن دخـتـرِ پـیـغـمـبـرم، الـحــمـد لـلـه در کـوچهها راهِ عـبـورم را نـبـستـنـد مـانــنـد زهــرا مـــادرم الـحــمـد لـلـه با ضربۀ سیـلی میانِ کـوچـهای تـنگ خـونـی نـشـد چـشـم تـرم الـحـمـد لـلـه بـیـن در و دیــوار بـا داغـیِ مـسـمـار زخـمـی نـگـشـتـه پـیـکـرم الـحـمـد لله دعوا نشد، بر چادر من جایِ پا نیست خـاکـی نـگـشـتـه مـعـجـرم الـحـمـد لله مـا خـاطـراتـی تـلـخ از بـازار داریـم بـاز است هـر سـو مـعـبـرم الحـمـدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست سـاکـت بُـوَد دور و بـرم الـحـمـد لـلـه در کـوچـه تـنـگ یـهـودیهـا نـرفـتـم آتــش نــیــفــتــاده ســرم الـحــمـدلـلـه بـالای نــیــزه قـــاریِ قــرآن نــدیــدم مـحـمـل نـگـشـتـه مـنـبـرم الـحـمـد لله حرفِ سنان و شمر و خولی نیست اینجا دارم تـــمــــامِ زیـــورم الــحــمـد لـلـه کــنـج خــرابــه داغ دُردانــه نــدیــدم دشـمـن نـگــفـتـه کـافـرم الـحـمـد لـلـه دور از مـدیـنه تـشیـیعِ من دیـدنـی شد قـبـرم هـمـان دم شـد حــرم الحـمـد لله غـسـل تـنم کاری ندارد چـونکه پـنجه مـویـم نـپـیـچـیـده بـه هـم الـحـمـد لـلـه تا صبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد |